تا حالا عاشق شدی؟

آمار مطالب

کل مطالب : 155
کل نظرات : 23

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 8
باردید دیروز : 399
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 2255
بازدید سال : 5873
بازدید کلی : 55213

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق به شرط چاقو و آدرس eshghrk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 399
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 2255
بازدید کل : 55213
تعداد مطالب : 155
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : رسول حبیبی
تاریخ : یک شنبه 28 اسفند 1390
نظرات

 

 

یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

نظره تو چیه؟

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1435
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رسول حبیبی
تاریخ : سه شنبه 4 بهمن 1390
نظرات

درانتظاردیدنت به دشت غم نشسته ام. رها مکن دل مرا. بیاکه دل شکسته ام

ب
ه چه می خندی تو؟ به مفهوم غم انگیز جدایی ...؟به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد ؟یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟ خنده دار است ... بخند ...!


کار دنیارو ببین 
تپش قلب ماهم شده تبلیغات پفیلا
یکی واسه من
یکی واسه تو

نگاهت همچو باران است و قلبم چو کویر...
ومی دانی که کویربدون باران زنده است!

SMS x Joke = Jok.Mahblog.com

بی تو بودن کار من نیست، تا دلت نرفته برگرد...

SMS x Joke = Jok.Mahblog.com 

تعریفات عشق از علوم مختلف:

شیمی:عشق تنها اسیدی است که به قلبت اثر نمی کند.

زبان:عشق تنها فعلی است که ed نمی گیرد و به گذشته باز نمی گردد.

زیست:عشق تنها بیماری است که میکروب آن از راه چشم وارد می شود

عربی:عشق تنها کلمه ای است که مذکر و مؤنث ندارد.

اگه ۸ لایه ایزوگامت کنن ، بازم ازت معرفت چیکه چیکه میکنه

لنگر عشق زدم بر دل طوفانی تو ، تکیه گاهم شده است ساحل بارانی تو


در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من که من هم دل ز مهرت برکنم تا فرصتی دارم


عراق 8 سال جنگید تا اسیر گرفت
.
.
.
ما نجنگیده اسیرتیم با وفا

بقیه اس ام اس ها رو هم در ادامه بخونید

 

تعداد بازدید از این مطلب: 962
برچسب‌ها: اس ام اس , عاشقی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رسول حبیبی
تاریخ : سه شنبه 28 آذر 1387
نظرات

 

نقل قول :دختری 19ساله هستم. پیش از آن که گرفتار دام شیطان شوم، خواندن سرگذشت دختران و پسران فریب خورده، بسیار مرا ناراحت می کرد و نسبت به آنها احساس ترحم می کردم؛ و آنها را افرادی لایق نصیحت می دانستم.
در تمام دوران تحصیلم هیچ نقطه ضعیفی از نظر مسایل اخلاقی نداشتم. از داشتن دوست پسر و کارهایی از این گونه، اصلاً خوشم نمی آمد؛ و همیشه سعی می کردم دوستانم را که زمینه چنین انحرافاتی داشتند، راهنمایی نمایم. اما گرفتار بلایی شدم؛ و فهمیدم همه کسانی که دچار انحراف و اشتباه شده اند، ذاتاً بی بند و بار نبوده اند؛ بلکه اغلب آنها هم مثل من، بیش از حد به خودشان اطمینان داشته اند- و اتفاقاً از همین نقطه ضعف بزرگ، ضربه خورده اند.
ماجرا از آن وقتی شروع شد که دیپلم گرفتم، و در کنکور دانشگاه قبول نشدم. تصمیم گرفتم شغلی پیدا کنم. خانواده ام با این امر موافقت کردند؛ تنها مادرم به خاطر دغدغه هایی که نسبت به محیط کار آینده من داشت، با اشتغال من موافق نبود و می گفت: «دخترم! کار را می خواهی چه کار؟ بنشین درس بخوان و سال دیگر در کنکور شرکت کن، الان وضع طوری نیست که یک دختر جوان بتواند در هر محیطی کار کند.» ولی من به خاطر اعتماد بیش از اندازه به خودم، تصمیم گرفتم حتماً شغلی پیدا کنم- تا به اصطلاح، متکی به خودم باشم و در آینده روی پای خودم بایستم. از آن زمان در جستجوی کار برآمدم؛ بالاخره روزی در صفحه آگهی روزنامه ای، چشمم به یک آگهی افتاد. تماس گرفتم؛ قرار شد برای مذاکره به محل شرکت بروم.
برغم نصیحتهای مادرم که سعی می کرد مرا از این کار باز دارد، رفتم. چون حقوق خوبی می دادند، پیگیری کردم و پس از مدت کوتاهی مشغول کار شدم.
چند روز بعد، اسامی دانشگاه آزاد اعلام شد و من قبول شده بودم؛ قبولی دانشگاه فرصتی به مادرم داد تا بار دیگر خطراتی را که در محیط کار مردانه می تواند در کمین یک دختر جوان باشد، به من گوشزد نماید. ولی من استقلال و حضور در اجتماع را برای یک دختر، مساوی با داشتن شغل می دانستم؛ و از طرفی مطمئن بودم که قادر هستم روابط اجتماعی خود را با دیگران به گونه ای سالم، تنظیم کنم. به نصایح مادرم توجه نکردم و به محل کار خود رفتم- تا وارد دنیای جدیدی که به استقبالم آمده بود، شوم.
پس از مشغول شدن به کار، سعی کردم مواظب برخوردها و رفتارهای دیگران نسبت به خودم باشم. در این میان، یکی از همکارانم که جوانی

تعداد بازدید از این مطلب: 1908
موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه , عبرت آموز , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


به وبلاگ من خوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود