تا حالا عاشق شدی؟

آمار مطالب

کل مطالب : 155
کل نظرات : 23

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 118
باردید دیروز : 349
بازدید هفته : 887
بازدید ماه : 1724
بازدید سال : 5342
بازدید کلی : 54682

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق به شرط چاقو و آدرس eshghrk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 118
بازدید دیروز : 349
بازدید هفته : 887
بازدید ماه : 1724
بازدید کل : 54682
تعداد مطالب : 155
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : رسول حبیبی
تاریخ : سه شنبه 12 دی 1391
نظرات

 

 

نه خدااااااییش اینم فک فامیله داریم؟؟؟؟ ...

 

 

 

شام خونه فامیلمون مهمون بودیم وقتی غذا تموم شد ادای بفرمایید شامو در آوردوگفت خب حالا از 10 بم چند میدین پسر یکی از فامیلام نه گذاشت نه برداشت جلو این همه آدم برگشت بش گفت به غذات 9 اما اگه بخوام بخودتو شخصیتت بدم 0 هم نمیدم بیچاره صابخونه قرمز شد . ف ف بی نزاکته آخه؟

 

 

 

تلفن زنگ خورد به بابام میگم بابا جواب بده ، میگه با خودت کار دارن ، گفتم نه با من کار ندارن اگه کار داشتن بگو من نیستم ، رفته جواب داده میگه آره یوسف هست اما گفت بگو من نیستم اما تو صبر کن من صداش کنم ، بعد آمده فاتحانه تو صورتم لبخند میزنه!!

 

بابا آبروبر لجباز من دارم !

تعداد بازدید از این مطلب: 926
موضوعات مرتبط: جک - طنز - لطیفه , فک و فامیل , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رسول حبیبی
تاریخ : سه شنبه 12 دی 1391
نظرات

 

.:: داستان طنز برنامه نویس و مهندس ::.

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند.
 
برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى

تعداد بازدید از این مطلب: 794
موضوعات مرتبط: جک - طنز - لطیفه , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود